سعید احمدیان/ روزنامه جوان- سراب، شاید بهترین تعبیر برای تلاش هایی است که در چند دهه گذشته در ایران برای واگذاری باشگاه ها به بخش های غیر دولتی و رونق گرفتن تیم های خصوصی مانند بیشتر فوتبال جهان صورت گرفته است. نگاهی به پشت سر اما نشان می دهد که خصوصی سازی فوتبال در کشورمان یک پروژه شکست خورده است. شکستی که برای آن می توان سرنوشت تیم های زیادی را مثال زد که بن بست خورده اند و مسیر سقوط یا انحلال یا بازگشت دوباره به دامن دولت را در پیش گرفته اند.
دلیل هم کاملا واضح و روشن است،راه های درآمدزایی در فوتبال ایران بسته است و سرمایه گذاری که برای دو ریال کردن یک ریال هزینه می کند در فوتبال نه تنها خبری از تبدیل یک ریال او به دو ریال نیست بلکه همان یک ریال را هم از دست می دهد و چه بسا بدهی هم به جا بگذارد. آن هم در فوتبالی که فقط هزینه می شناسد و خبری از درآمدهای سرسام آور و نجومی مانند فوتبال حرفه ای جهان نیست. وقتی راه اصلی درآمدزایی باشگاه ها یعنی حق پخش تلویزیونی بسته است، باشگاهداری در ایران می شود، فقط هزینه. تراکتور آخرین نمونه شکست خورده خصوصی سازی فوتبال ایران است، باشگاهی که سال 97 به محمدرضا زنوزی یکی از متمولان تبریز واگذار شد و او تنها سه سال در این تیم دوام آورد و ماه گذشته پرشورها دوباره به بخش دولتی برگشتند.
با این شرایط در ماه های گذشته دوباره ماجرای خصوصی سازی دو باشگاه بزرگ پایتخت یعنی استقلال و پرسپولیس توسط مسئولان وزارت ورزش و سازمان خصوصی سازی مطرح شده است، وعده هایی که مدیران گذشته وزارت و سازمان هم بارها تکرار کرده بودند اما آن قول و قرارها هیچ گاه به نتیجه نرسید. البته به نظر می رسد قبل از عملی شدن این وعده که البته با توجه به سابقه چنین قول هایی دور از انتظار و بعید است، باید مسئولان دولتی به سرنوست تیم های خصوصی در فوتبال باشگاهی ایران نگاهی بیندازند، یک سرنوشت تاریک که تنها باشگاه ها را به پرتگاه برده است.
****
عابر بانک، آبراموویچ ایران و ... لقب هایی است که در سه دهه گذشته در فوتبال زیاد شنیده اید، القاب سرمایه گذارانی که گذرشان به فوتبال افتاده بود و با پول پاشی در باشگاه هایی که زیر نظرشان بود، برای خودشان اسم و رسمی به پا کرده بودند. از برادران شفیع زاده و حسین هدایتی گرفته تا مه آفرید خسروی و بابک زنجانی و آخرین شان هم محمدرضا زنوزی. درباره حضور افراد متمول در فوتبال شایعات فراوان است، اینکه افراد متمول چرا حاضر می شوند که در بازاری پول شان را وارد کنند که در ظاهر نه تنها سود ندارد، بلکه سرمایه شان را هم به باد می دهد.
پشت پرده چنین سرمایه گذاری های هنگفتی که برگشت ندارد، آن قدر قابل تامل است که یک فرد متمول برای حضور در فوتبال سر و دست می شکند. پول شویی، بخشودگی مالیاتی و رانت های زیادی که از کنار سرمایه گذاری در ورزش نصیب، برخی مالکلان بخش خصوصی می شود، آن قدر وسوسه کننده و البته پر سود هست که سبب می شود این افراد در بازاری وارد شوند که در ظاهر تنها برایشان هزینه دارد!
از شفیع زاده های استقلال اهواز که شایعه است چندین هزار هکتار زمین به اسم این باشگاه دریافت کرده اند تا بابک زنجانی که در راه آهن به دنبال پول شویی بود و حسین هدایتی که سرانجام کرم بخشی ها و وام های بلاعوضش به باشگاه پرسپولیس هم مشخص شد از هزاران میلیارد وامی است که پرداخت نمی کند.
برای این سرمایه داران اما فوتبال بهشتی که برای خودشان ساخته بودند، نبود، شاید سال های اول با شنیدن اسم شان روی سکوها با هدایت لیدرهایی که هر کدام قیمتی برای خودشان قیمتی داشتند، قند توی دلشان آب می شد و بادی به غبغب می انداختند اما آن لحظه ها خیلی زودتر از آن چه که تصورش را می کردند برایشان تبدیل به یک کابوس شد و کاخ رویاهایی که برای خودشان ساخته بودند، بالا نرفته، فرو می ریخت. برادران شفیع زاده، علی و شهرام شاید اولین متمول هایی بودند که در لیگ برتر نام شان با خرید تیم استقلال اهواز در گوش ها چرخید، تاجرانی که می گویند در آبادان کارخانه نان فانتزی و دام و طیور داشتند و بعدها تبدیل به مالکان بزرگ زمین در خوزستان و امارات شدند.آنها هم دوام نیاوردند و در دهه 80 به دلیل بدهی های مالیاتی گفته شد که بردار بزرگتر به ایران ممنوع الورود شده تا از فوتبال باشگاهی کنار بروند. بقیه سرنوشت تلخ تری نسبت به شفیع زاده ها داشتند.زنجانی یکی از بزرگترین مفسدان اقتصادی لقب گرفت و به زندان افتاد، هدایتی هم با به دلیل بدهی های کلان و فساد مالی، لباس زندان پوشید.
از محسن پهلوان که تیم فوتبال پدیده را تاسیس کرد، به دلیل فساد اقتصادی به زندان افتاد تا مه آفرید خسروی مالک تیم خصوصی داماش و متهم فساد سه هزار میلیاردی که اعدام شد، سرنوشت عده ای دیگر از آنها بود. این سرنوشت اکثریت سرمایه گذاران بخش خصوصی در فوتبال است. مالکان خصوصی در لیگ امسال هم حال و روز خوشی ندارند. محمدرضا زنوزی که به نیم فصل نرسیده از پس از سه سال از تراکتور کنار رفت، آن هم بعد از اینکه برای این تیم چند صد میلیارد بدهی و انبوهی از شکایت بازیکنان خارجی به جا گذاشت، فرهاد حمیداوی در شهر خودرو هم شرایط بهتری ندارد و خبر بازداشت و حواشی شرکت لیزینگی که دارد، هر چند وقت یکبار شنیده می شود، به طوری که در فصل جدید شهرخودرو یا همان پدیده را از راه دور مدیریت می کند و اگر خبر به زندان افتادن او هم مانند بقیه متمولانی که وارد فوتبال شدند، منتشر شد نباید تعجب کنید.
***
باشگاه هایی هم که پسوند خصوصی را یدک می کشند هم سرنوشت شان دست کمی از مالک شان ندارد، مانند بهمن، استیل آذین، شیرین فراز کرمانشاه، داماش، سیاه جامگان و خیلی از تیم های دیگری که دیگر نامی از آنها در فوتبال نیست و منحل شده اند. تیم های دولتی که هم پس از واگذاری به بخش غیر دولتی نه تنها شرایط شان بهتر نشد بلکه به سمت سقوط بیشتر هم رفتند. نمونه روشن آن باشگاه راه آهن بود، تیمی با قدمت 75 سال که سال 94 به بخش خصوصی واگذار شد و سال به سال پایین تر رفت تا امروز که دیگر کمتر نامی از این باشگاه بازیکن ساز به گوش می رسد. باشگاه های دولتی هم بودند که پس از تجربه ناموفق خصوصی سازی، دوباره به دامن دولت برگشتند، مانند تراکتور که پس از سه سال دوباره قرار است دولتی شود و مورد حمایت شرکت ملی مس قرار بگیرد.