سعید احمدیان/ روزنامه جوان- بحث چرایی مهاجرت برخی ورزشکاران مطرح این روزها داغ است و از وزیر ورزش و رئیس کمیته ملی المپیک گرفته تا برخی کارشناسان در این باره اظهارنظرهای متفاوتی داشتهاند و هر کدام دلایلی را برای چنین معضلی که ورزش گرفتار آن شده است، برشمردهاند. تازهترین موضعگیری را دیروز وزیر ورزش داشت. مسعود سلطانیفر در صحبتهایی که جای بحث زیادی دارد، مدعی شد که بحث مهاجرت بعضی از قهرمانان را فارغ از نگاه سیاسی باید دید و چنین تصمیمهای پرهزینه یک ورزشکار را به اختلاف او با مربی یا رئیس فدراسیون ارتباط داده است. صحبتهای سلطانیفر گویای این است که او میخواهد موضوع مهاجرت برخی چهرههای مدالآور را به یک مسئله سطحی و پیشپاافتاده تقلیل دهد، به همین دلیل هم سادهانگارانهترین توجیه را برای چنین تصمیمهایی که ورزشکاران مهاجرت کرده گرفتهاند، بیان میکند. مانند رضا صالحیامیری، رئیس کمیته ملی المپیک که او هم معتقد است در میان مهاجرت سالانه چندده هزار نفر، رفتن یک یا چند ورزشکار قابل توجه نیست و نباید آن را بزرگ کرد.
با این حال به نظر میرسد بیان تحلیلهای دمدستی مانند توجیهاتی که وزیر ورزش برای مهاجرت ورزشکاران بیان کرده، به نوعی انداختن توپ در زمین بقیه برای رفع مسئولیت است. این در حالی است که وزارت ورزش به عنوان متولی ورزش کشور در موضوع مهمی مانند تغییر تابعیت بعضی از مدالآوران مسئول است و نسبت به کمکاریهایی که در این زمینه صورت گرفته تا موج مهاجرت در بین ورزشکاران مطرح بالا بگیرد باید پاسخگو باشد. نمیشود مسئولیت اصلی ورزش را بر عهده داشت، اما از زیر بار مسئولیت یکی از مهمترین اتفاقاتی که در حوزه ورزش رخ داده و بازخوردهای سیاسی زیادی داشته است شانه خالی کرد، بهخصوص که نمیتوان کتمان کرد که بخواهیم یا نخواهیم تغییر تابعیت و پناهندگی ورزشکاری مانند کیمیا علیزاده رنگ و بوی سیاسی نیز گرفته و زمینهای را فراهم کرده است تا جریان اپوزیسیون و مخالف جمهوری اسلامی ایران با دست گرفتن چنین موضوعی خیلی از اتهامات بیپایه و اساس را در رسانههای دنیا علیه کشورمان در بوق و کرنا کند.
اما چرا باید شرایطی در ورزش کشور به وجود آید که یک ورزشکار مطرح وارد بازی سیاه و کثیف غربیها علیه کشورمان شود و سوءاستفاده از برخی از این ورزشکاران توسط عوامل بیگانه پررنگ شود؛ در اینکه جریان مخالف جمهوری اسلامی ایران از هر فرصتی برای هجمه علیه کشورمان استفاده میکند، تردیدی نیست و چنین مسئلهای را در حوزههای مختلف هم میتوان دید. ورزش نیز از چنین مسئلهای درامان نمانده و در ماههای اخیر با پناهندگی دو چهره مشهور ورزش کشورمان استفاده از فشار از طریق ورزش پررنگ شده است.
پناهندگی یک ورزشکار که با پروپاگاندای عوامل ضدنظام جمهوری اسلامی میتواند هزینههای سیاسی بر کشور تحمیل کند را باید از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد. با این حال نمیتوان از نقش سوءمدیریتهایی که در ورزش کشور زمینه چنین اتفاقاتی را فراهم کرده است، گذشت. سوءمدیریتهایی که وزیر ورزش سعی دارد آن را به دعوا و اختلاف ورزشکار پناهنده شده با مربی یا مدیر فدراسیون تقلیل دهد. این در حالی است که سادهانگاری خواهد بود که یک ورزشکار با چنین دلایلی تصمیم به پناهنده شدن و خراب کردن تمام پلهای پشت سرش بگیرد و در زمین دشمن بازی کند.
گرفتن چنین تصمیمات پرهزینهای مانند پناهندگی از سوی یک ورزشکار مدالآور و مطرح را باید در وجود نداشتن برنامهای برای رشد روانی و حس ملی و وطنپرستی ورزشکاران در سیستم مدیریتی متولیان ورزش از جمله وزارت ورزش جستوجو کرد. رسیدگی مالی و شغلی به یک قهرمان را نمیتوان کتمان کرد، اما چنین پشتیبانیهایی همه چیز نیست و پناهندگی کیمیا علیزاده بهرغم تمام حمایتهای مالی که از وی شد و کمبودی در این زمینه وجود نداشت، ثابت کرد که در حوزههای دیگر که بیشتر جنبه باورها و ارزشهای ملی و میهنی یک ورزشکار ملیپوش است، برنامهای نداشتهایم تا ورزشکاری مانند کیمیا علیزاده امروز به راحتی تبدیل به آلت دست مخالفان جمهوری اسلامی شود و در زمین آنها بازی کند.
این در شرایطی است که علاوه بر پشتیبانیهای مالی باید به موازات آن حمایتهای روحی و روانی نیز از یک قهرمان صورت بگیرد تا قهرمانان ما با درک شرایط و با تمام انتقادهایی که شاید به برخی مسائل دارند، افتخارآفرینی برای پرچم وطنشان را با تمام سختیهایی که وجود دارد، انتخاب کنند. با این حال کمکاری در چنین حوزههایی سبب شده امروز موضوع پناهندگی یک ورزشکار، زمینهای را برای سوءاستفادههای سیاسی از سوی جریان خارج از کشور فراهم کند. چنین موضوع مهمی نشان میدهد که پناهندگی یک قهرمان برخلاف توجیهات وزیر ورزش به دلیل اختلاف یک ورزشکار با مربی یا رئیس فدراسیون نیست و ریشه در عوامل مهمتری دارد که کمکاری و بیتفاوتی وزیر ورزش و دیگر متولیان ورزش در رسیدن به چنین شرایطی در ورزش ایران قابل انکار نیست.